ورود امام زمان عجل الله اکیدا ممنوع!!!
یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.
هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.
لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود…
برای عروس مهم بود که چه کسانی حتما در عروسی اش باشند.
ازاینکه داییش سفر بود و به عروسی نمی رسید دلخور بود…
کاش می آمد …!
خیلی از کارت ها مخصوص بودند.!
مثلا فلان دوست و فلان رئیس …!
خودش کارتها را می برد با همسرش!
سفارش هم میکرد که حتما بیایند…اگر نیایید دلخور میشوم.!
دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد.!
همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود.
آهنگ و ارکست هم حتما باید باشند، خوش نمی گذرد بدون آنها!!!
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.
چند تا از دوستانم که خوب میرقصندحتما باید باشند تا مجلس گرم شود.!
آخر شوخی نبود که.شب عروسی بود…
همان شبی که هزار شب نمیشود. همان شبی که همه به هم محرمند.!
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید به تمام مردان شهر محرم میشود!
این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم…!
همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.!
آهان یادم آمد. این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.!
همان شبی که دامادهم آرایش میکند. همه و همه آمدند حتی دایی و …!
اما ………………… کاش امام زمانمان “عج” بود.
حق پدری دارد بر ما…!
مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.!
به تالار که رسید سر در تالار نوشته بودند:!
(ورود امام زمان”عج” اکیدا ممنوع!)!
دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک!
ولی ای کاش کاری میکردی تا من هم می توانستم بیایم ….!
مگرمیشود!
یا صاحب الزمان دستمو بگیر بخدا خیلی بدبختم چون از تو و خدای عالم دورم .... یا صاحب الزمان کمکم کن از بدبختی در بیام .... ممنون خوش اومدی بازم بیا مرسی داداشم